تولد زن دایی فروغ
سیلام عسل خاله،عشق خاله قربون اون ناز کردنت بره خاله که داییو عصبانی کرده دیروز تولد زن دایی بود ساعت ٣٠/٥ عصر که از خواب بیدار شدم ویهو یادم افتاد و ایام عذاداریه فقط زنگ زدم و بهش تبریک گفتم... بعدش مشغول کار با کامپیوتر بودم که تو قلبه با مامان حدیثت و بابا مهدیت اومدید اینجا،مامانیت برای افطار آش نظری اورده بود ماهم که گشنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد افطار دایی هادی زنگ زد گفت داریم میایم،ماهم گفتیم خوش اومدید منم چون عاشق دایی هادی و خانومشم از خوشحالی داشتم خودمو می ترکوندم آره اینجوری....... دایی اینا که اومدن بحث سر این شد که دایی هادی غذا کم می خوره و لاغر شده دایی هادیم که می خواست خو...
نویسنده :
فاطمه
13:22