درد دل خاله..

بیمارم ،مادر جان!
میدانم،میبینی
میبینم،میدانی
میترسی،میلرزی
از کارم،رفتارم،مادر جان!
میدانم ،میبینی
گه گریم،گه خندم
گه گیجم،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم،بیدارم،مادر جان!
میدانم،میدانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ،یا مستی
از مادر،از خواهر
از دختر،از همسر
از این یک، وآن دیگر
بیزارم،بیزارم،مادر جان!
من دردم بی ساحل.
تو رنجت بی حاصل.
ساحر شو،جادو کن
درمان کن،دارو کن
بیمارم،بیمارم،بیمارم،مادر جان!

سلام عزیزه دل خاله...

امیدوارم همیشه خوبه خوب باشی

میدونی خاله ؟؟؟

تو این دنیا آدما خیلی خیلی زودتر از اونی که فکرشو کنی تنها میمونن!!

شاید اولش متوجه نشن...

ولی وقتی به خودشون میان میبینن که پاره ی تنشون رفت...

دوست نداشتم تو این وبلاگ از غمام بنویسم

ولی دلم دارم میترکه

خاله مرحم دردام میشی؟؟؟؟

پس بیا با هم درده دل کنیم:

خاله این روزا بیشتر از همیشه احساسه تنهایی و غصه میکنم!

راستشو بخوای احساس میکنم به محبت مادری نیاز دارم، چیزی که از ٥ سالگی ازش محروم بودم..

راستش قبل از اینکه مامانیه شما ازدواج کنه و شما بیاین خیلی به مامانیت وابسته بودم و اونو کاملا مثله مامانم میدونستم ولی..

ولی این روزا مامانیت داره مامان شما میشه و شاید من تنها تر از اون موقع ها بشم!!!

میدونی از وقتی که مامانیتو و دایی هادی رفتن چقدر تنها شدم؟؟؟

دلم واسه زمانی که میزدیم تو سر و کله ی هم تنگ شده

الان کار من شده شبانه روز سر کردن با اون خاطرات و افکار اینکه چرا خدا مامانیمو گرفت و نذاشت من زیر سایه یه اون بزرگ شم...

شاید افکارم بچگونه باشه ولی بخدا خودمم نمیدونم از دنیا چی می خوام هیچ هدفی ندارم

روز به روز دلتنگ تر میشم

کاش لااقل خوابه مامانیمو میدیدم و از خودش گله می کردم که چرا رفت و ...

فقط میدونم مامانمو خیلی دوست دارم

آهاااااااااااااااااااااای اونایی که ماماناشون کنارشونه!!!

قدر گلای تو باغتونو بدونید..

شاید خدای نکرده دیر بشه