ممنونم خدا جووونم..

فاطمه جونم سلام الهی قربونت برمممممممم من عزیزمممممممم به خدا اشک تو چشمام جمع شده دارم برات مینویسم .....اصلا فکرشم نمیکردم یه روزی اینجوری همدیگه رو ببینیم ...وای چقد این دنیا کوچیکه خدا فاطمه جونم تو یه دختر ناز و کوچولو بودی اون موقع که من با حدیث بودم وقتی اسمت رو تو نظرات دیدم گفتم حتما تشابه اسمیه اصلا فکر نمی کردم اینقدر بزرگ وخانم شده باشی که واسه خودت وبلاگ داشته باشی و .... فاطمه جونم خودتم خوب میدونی که من عاشششششق تو وحدیثم .تو که واقعا برای من مثل سمانه عزیز هستی مثل یه فرشته کوچولو بودی وقتی من میدیدمت ... واسه فوت عمو مصطفی که مامانم اینا تهران بودن بهم گفتن حدیث دیابت بارداری گرفته نمیدونی چقدر تو فکرش بودم به خدا یه بارم بهش زنگ زدم ولی جواب نداد بعد از به دنیا اومدن دخمل طلاشم زنگ زدم که باز جواب نداد ....به هر حال دنیا همینه همه آدما گرفتاریها و مشغله های خودشونو دارن و واقعا هر کس فقط به زندگی خودش برسه کلی هنر کرده...ولی من از صمیم قلب بدون هیچ تعارفی بهت بگم فاطمه جونم عشقم خوشگلم من همیشههههههه عاشق تو وحدیثم به خدا از خیلی از نزدیکان خودم بیشتر دوستون دارم ... وقتی اودمو وبت رو خوندم اصلا باورم نمیشد که این تو باشی ..الهی قربونت برم من چقدر خانم شدی چقدر قشنگ و بااحسای مینویسی من که عاشق قلمت شدم و از این به بعد مشتری پر و پا قرص اینجام من هیچ وقت محبتای تو و حدیث و با با و هادی و منیر خانم یادم نمیره عزیز دلم ایشالا همیشه تنت سالن و لبت خندون باشه .....فاطمه حالا بگو ببینم چه جوری منو پیدا کردی وااااااااااااااااااای نمیدونی من چقدر خوشحالم که میتونم اینجا ببینمت و کلی دو تایی با هم درد دل کنیم تازه همدیگه رو پیدا کردیم عشششششقم فاطمه جونم اون حدیث بی معرفتو به جای من بماچ اون دخمل خوشگل و جیگرشم بماچ حساااااااااابی قربوت برم خیلی دوست دارم ببخش اینقدر دیر اومدم نتم قطع بود یه چند روز