setare joooonisetare jooooni، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ستاره آسمون من

سفر به شمال

1391/2/2 20:45
نویسنده : فاطمه
186 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلااااام کوچول اندازه تمام نی نی نازای نی نی وبلاگ

یه سلام بزرگه بزرگ به اندازه مامان و بابایه گلشووون

یه سلام به گرمیه دوستیمون

یه سلام به شیرینیه یه بوس از لپ عشقم (ستاره ی خاله)

یه سلام به تلخیه مزه ی انتظار دیدن نظراتون...

سلاااااااااااااااااااااااااااام

امیدوارم امسااال همه با هم دلامون و سرشار از دوستی های دوباره کرده باشیم و رو اون دوستایی که یه خورده کوچولو . قدر غبار نشسته بوده رو با یه دسماال نم پاااک پاااک کرده باشیم..

من منتظر نظر یک دوستم ، یه دوستی که از ته دل عاششقشم و از وقتی که وبلاگش رو پیدا کردم ٢٤ ساعته اونجاام و با خودم فکر میکنم که چقدر خوب میشه اگه ...

خلاصه!!! دعا کنید بیاد وبلاگم و برام نظر بذاره ..حیاتیه

راستی!!!!

جای همتون خالی ٤ شنبه همه با هم رفتیم شمال

البته این سفر بیشتر بخاطر روحیه ی من بود ولی واقعا برای من عالییی بود

گل کاشتن.. امروز که رفته بودم مدرسه همه بچه ها میگفتن ماشاالا فاطمه روحیت باز شده دوباره مثله قدیم می گی می خندی..

واقعا بهم خوش گذشت نفهمیدم این ٢ شب چه جوری گذشت و در آخرین روز هم که خدا جون من و به آرزوم رسوند دقیقا در آخرین لحظات برگشتنمون خدا رحمت الهیش رو به ما هم نصیب کرد و ما هم که تو جنگل بودیم من با اون هوا حاال کردم..

اماااا

از دیشب تا حالا این جانب گلو درد و گوش درد بسیااار دارم.فکر کنم سرما خوردم!

راستی راستی! کلی عکس گرفتم که حتما براتون می ذارم. عکسای عید رو هم براتون میذارم

خیلی دوستوووون دارم

نظر یادتون نره هاااااا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نی نی ناز(حدیث)
5 اردیبهشت 91 0:08
سلام به خواهر خوش ذوق و خوش قلمم که اینقدر قشنگ وب ستاره جونیو آپ می کنه ، عزیز دلم امیدوارم همیشه ی همیشه شاد باشی گلم


میسی آجیه گلم



سمیرا خاله
5 اردیبهشت 91 15:24
سلام فاطمه جون .حس خیلی خاصی نسبت به وبلاگت دارم ...تو یه خواهر به اسم حدیث و یه برادر به اسم هادی نداری ؟ جون من راستشو بگو


چرا سمیرا جون من همون فاطمه ام...