setare joooonisetare jooooni، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

ستاره آسمون من

تق!تق!تق! مشمولم درو باز کن منم خاله...

سلام عخشم! خوبی عزیزه خاله؟ الهی خاله قربون اون لگدات بره که هر موقع دستم و میذارم و اسمت و صدا می کنم شروع می کنی به لگد زدن جیگرم اولین لگدت ٣شب پیش بود که نصفه شب ساعتای ٣ صبح محکم لگد میزدی ، مامان حدیثی سریع منو صدا کرد و گفت :فاطمه بدو که شروع کرده... منم بدو بدو اومدم و دستم و گذاشتم اولش چیزی احساس نکردم و خورد تو حالم ولی وقتی صدات کردم و گفتم ستاره ی خاله یه لگد واسه خاله بزن یهو یه لگد محکم زدی! وااااااااااااااااااااااااااای اگه بدونی چه حالی شدم بخدا خر کیف شده بودم!!!!   همش قربون صدقت می رفتم جدیدا کلی باهات بچه گونه حرف می زنم آخه الان چند روزه که تو و مامان حدیثی اومدید پیشمون تا اتاقتون و کاغذ دیواری...
20 شهريور 1390

بدون عنوان

سلام عزیزم قربونت برم الهی چون نمی خواستم تو وبلاگت مطالب ناراحت کننده بذارم ، به خاطر همین پست قبلی و پاک کردم... از همتون ممنونم مامان مانی جونم و شیپلپلون عزیز مرسی، از راه دور دستتون و می بوسم بای بای گلکم ...
19 شهريور 1390

سلااااااااااااااااااااااااااااام

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام من برگشتم.... سلام عزیزه دله خاله،ستاره خانوم خودم عخشم امروز خونمون شولوخه شولوخه آخه مهمون داریم البته در حاله حاضر فقط خانوما خونه ان،آخه آقایون رفتن استادیوم چون بازیه ایرانه آقایون رفتن عشق و حال،خانومام میگن و می خندن خلاصه جات خیلی خالیه آخه هم بازیات ابوالفضل و آیدا(دختر و پسر عمه های خاله و مامان)اینجان و کلی بازی می کنیم راستی می خوام عکسشو ن و بذارم ببینید: اینم آیدا جون من قربون اون نازت وای وای اگه بدونید ایجا چقد خوردنی بود... خوب حالا ابوالفضل ای شیطون اینجا کلی اذیت کرد تا این عکس و گرفتم.. اینم موقعی بود که تو...
11 شهريور 1390

...

سلام عزیزم این روزا اصلا حال ندارم برات پست بذارم الانم فقط اومدم بگم: ***عاشقتم ستاره خانم*** آخه گلم مشخص شد که شما دختری..... هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   ایشالا میام و همه چی رو واستون توضیح میدم... خوب چون خاله خیلی خستست بره یخورده بخوابه         دوست دارم بای        ...
6 شهريور 1390

تولد زن دایی فروغ

سیلام عسل خاله،عشق خاله قربون اون ناز کردنت بره خاله که داییو عصبانی کرده دیروز تولد زن دایی بود ساعت ٣٠/٥ عصر که از خواب بیدار شدم ویهو یادم افتاد و ایام عذاداریه فقط زنگ زدم و بهش تبریک گفتم... بعدش مشغول کار با کامپیوتر بودم که تو قلبه با مامان حدیثت و بابا مهدیت اومدید اینجا،مامانیت برای افطار آش نظری اورده بود ماهم که گشنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد افطار دایی هادی زنگ زد گفت داریم میایم،ماهم گفتیم خوش اومدید منم چون عاشق دایی هادی و خانومشم از خوشحالی داشتم خودمو می ترکوندم آره اینجوری....... دایی اینا که اومدن بحث سر این شد که دایی هادی غذا کم می خوره و لاغر شده دایی هادیم که می خواست خو...
3 شهريور 1390

شبهای دعا

امشب.... از آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد... امشب چشمانم را با آب توبه می شویم و کلام قرآن در دهانم می ریزم تا خواب چشمانم را نیازآرد.....     _شب قدر،سرنوشت یکسال ما تعیین می شود،این فرصت را از دست ندهیم.برای تعجیل در فرج مولایمان دعا کنیم.....   _کجایید خاکیان سدره نشین و زمینیان آسمانی که ملکوتیان امشب شیفته شمایند؟؟!!!   _الهی آن شب که همه قرآن به سر می کنند مارا توفیق بده قرآن را به دل کنیم...     تو این شبای عزیز دعا یادتون نره.... همه محتاجیم به دعای شما دوستان عزیز............ ...
31 مرداد 1390

...

سلام به همه دوستای گلم.من تازه این وبلاگ رو برای خواهر زاده کوچولوی نازم که تو راهه می نویسم. امیدوارم خواهر زادم و تمامی نینی ناز هایی که تو راهن یا چشم های قشنگشون رو به این دنیا باز کردن سالم و سلامت زیر سایه یه خدا و والدین عزیزشون باشن. قربان شما.......   ...
27 مرداد 1390

نی نی شیطون

  سلام عزیز دل خاله آخ خاله قربون اون عشوه های زشتت بره که هی در می ری نمی ذاری بفهمیم جنسیتت چیه آخه من از دست تو چیکار کنم؟ آخ آخ ،راستی اون روز که تولد مامانیت بود صدای دایی هادی دیگه دراومد و به مامانیت گفت:این چه بچه ای که تو داری همه فهمیدن جنسیتش چیه ولی بچه تو اینقد ناز داره هی پشتشو می کنه به ما؟ اینم قیافه عصبانیه دایی هادی.... آخه ما هر سری که میایم سونو نی نیمون یا پشتش به ماست،یا هی در میره،به خاطر همین الان که هفته ١٨شم تموم شد و ما نفهمیدیم جنسیت چیه باشه.. هی ناز کن....       ...
27 مرداد 1390

نی نی ناز

  سلام به همه مامان و باباهای عزیز من نی نی نازم حدودا ١٨ هفتمه و تو دله مامان جونمم .از اونجایی که من هی شیطونی میکنم و نمی ذالم که کسی بفهمه که من دخملم یا پسمل ،تمامه اطلافیانم از دستم نالاحت شدن و عصبی هستن مصخوصن این خاله فاطمه این شلکه عصبیه خاله فاطمه وای وای خدا به خیل بذگلوونه البته اینم بگم که من دالم واسه همشون ناز می کنم... اون لوز مامانی و بابایی و خاله فاطمه لفته بودن بیلون،بعدش بابایی از دالو خونه یه قلص می خواست مامانی و خاله جونم باهاش لفتن،خاله فاطمه و مامانی وقتی داخله دالو خونه شدن چمششون خولد به شیشه شیلا و پاشوون و کلدن تو یه کشف که بابایی باید یه دونه شیشه شیل بلای من بخله بنده خدا بابام همین جولی...
25 مرداد 1390